خسته مانده ام نمیپرسی؟ که مرا خسته خرابی بود.......
يكشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۰ ب.ظ
بعد از مدتها رسید. رسید. و ما...؟ به کام دل نرسیدیم و جان به حلق رسید.
هجوم اورد. اتحاد جماهیر بغض. یورش لشکر استیصال به افکار از هم گسیخته
ساقه به ظاهر خوشبخت. که خشکیده و خود باور نکرده. غوطه ور در جاری باد. و
امید جوانه ای روشن. روزنه ای سبز. و انتها؟ چیزی جر زبانه کشیدن شعله های
درد روی خسته تنم... که(دگر) ترسد که محتاج گردد بغیر...
---------------------------------
انصاف نباشد که من خسته رنجور
پروانه او باشم و او شمع جماعت
- ۹۵/۰۵/۲۴
- ۲۲۵ نمایش